معنی خرد کردن در فرهنگ لغت اردو

معنی چاقو دسته کردن | لغت‌نامه دهخدا

معنی واژهٔ چاقو دسته کردن در لغت‌نامه دهخدا به فارسی، انگلیسی و عربی از واژه‌یاب 0 یک واژه بنویسید جست‌وجو در همهٔ واژه‌نامه‌ها

اقرأ أكثر
مشق

تمرین در نوشتن تا خط خوب و مطابق شیو. خطاطی گردد . یا مشق نظام . اجرای عملیات نظامی . یا مشق چیزی کردن . بسیار آنرا تمرین و ممارست کردن : ز کام سنگ مگر کوهکن زیان میکرد بموج سنگ سیه مشق خود کشان ...

اقرأ أكثر
معنی طلا کردن | لغت‌نامه دهخدا

معنی واژهٔ طلا کردن در لغت‌نامه دهخدا به فارسی، انگلیسی و عربی از واژه‌یاب 0 یک واژه بنویسید جست‌وجو در همهٔ واژه‌نامه‌ها

اقرأ أكثر
معنی خرگوش | لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا. خرگوش . [ خ َ ] (اِ مرکب ) جانوریست معروف . گویند ماده ٔ او را مانند زنان حیض آید. (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). حیوانی وحشی که گوشهای دراز دارد. (ناظم الاطباء). ابوخداش ...

اقرأ أكثر
تره خرد نکردن

بپرس. سوالت رو اینجا بپرس همه سوال ها. معنی تره خرد نکردن - معانی، لغت نامه دهخدا، فرهنگ اسم ها، فرهنگ معین و عمید، مترادف و متضاد و ... در فرهنگ لغت آبادیس - برای مشاهده کلیک کنید.

اقرأ أكثر
ادا کردن

کارسازی کردن. واپس دادن. قضا کردن. تقضیه. وفا. ایفاء. موافات. استیفا کردن : پس بجای آورد رسالت را و ادا کرد امانت را. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 308 ). - ادا کردن حق کسی را ؛ گزاردن حق او :

اقرأ أكثر
ریز کردن

معنی ریز کردن - معانی، لغت نامه دهخدا، فرهنگ اسم ها، فرهنگ معین و عمید، مترادف و متضاد و ... در فرهنگ لغت آبادیس - برای مشاهده کلیک کنید

اقرأ أكثر
دیکشنری آنلاین آبادیس

دیکشنری. دیکشنری (Dictionary) که گاهی اوقات به عنوان یک واژه نامه، فرهنگ لغت، لغت نامه یا فرهنگنامه شناخته می شود، مجموعه ای از کلمات در یک یا چند زبان خاص است، که اغلب بر اساس حروف الفبا مرتب سازی می شود، و ممکن است شامل ...

اقرأ أكثر
معنی آموزش | لغت‌نامه دهخدا | واژه‌یاب

لغت‌نامه دهخدا. آموزش . [ زِ ] (اِمص ) اسم مصدر از آموختن . عمل آموختن . تعلیم : هر کس که آموزش روزگار او را نرم و دانا نکند هیچ دانا را در آموزش او رنج نباید بردن که رنج او ضایع بود. (منسوب به ...

اقرأ أكثر
حکم

معنی حکم - معانی، لغت نامه دهخدا، فرهنگ اسم ها، فرهنگ معین و عمید، مترادف و متضاد و ... در فرهنگ لغت آبادیس - برای مشاهده کلیک کنید

اقرأ أكثر
معنی چوگان کردن | لغت‌نامه دهخدا

معنی واژهٔ چوگان کردن در لغت‌نامه دهخدا به فارسی، انگلیسی و عربی از واژه‌یاب 0 یک واژه بنویسید جست‌وجو در همهٔ واژه‌نامه‌ها

اقرأ أكثر
معنی خرد | لغت نامه دهخدا | پارسی ویکی

فرهنگ و خرد دارد و نونده . یوسف عروضی . اندر میزد با خرد و دانش وَاندر نبرد با هنر بازو. فرخی . خرد باشد که خوب و زشت داند چو مهر آید خرد در دل نماند. (ویس و رامین ). خرد را می ببندد چشم را خواب

اقرأ أكثر
معنی دل | لغت نامه دهخدا | پارسی ویکی

معنی واژه دل در لغت نامه دهخدا در پارسی ویکی ... طعامی از جگر و قلوه و دل خرد کرده بروغن سرخ کرده . ... - دل به هزار راه رفتن ؛ در حال تشویش خاطر، تصورات مختلف کردن . (فرهنگ عوام ). در امری گمانهای ...

اقرأ أكثر
معنی خورد کردن

لغت‌نامه دهخدا. معنی خورد کردن . [ خوَرْدْ / خُرْدْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ریزه ریزه کردن . (ناظم الاطباء). خرد کردن . - خورد کردن خرمن ؛ درهم کوفتن ساقه و سنبله و جدا کردن کاه از دانه .

اقرأ أكثر
معنی خرد | لغت نامه دهخدا | پارسی ویکی

خرد. در ادبیات و فلسفه پارسی در معنی ویژه ی خود آمده که نوعی 'دانایی' را ایفاد می کند که با "هوش" فرق دارد و از ریشه ی اوستایی "مزدا" بمعنی "دانایی" آمده ... بد خرد. بد خرد. [ ب َ دِ خ ُ ] (اِخ ) نحس اصغر ...

اقرأ أكثر
بلغور

این واژه نه عربی است و نه ترکی در زبان لاتین ، به آن می گویند : Purgurium. بلغور: گندم پوست کنده. بلغور کلمه ای ترکی است. کلمه هم معنی : یارما. بلغور از ریشه بوغالاما ( خفه کردن، خرد کردن، تحقیر کردن ...

اقرأ أكثر
معنی خرد کردن | واژگان مترادف و متضاد

معنی واژهٔ خرد کردن در واژگان مترادف و متضاد به فارسی، انگلیسی و عربی از واژه‌یاب

اقرأ أكثر
خورد کردن

خورد کردن. [ خوَرْدْ / خُرْدْ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) ریزه ریزه کردن. ( ناظم الاطباء ). خرد کردن. - خورد کردن خرمن ؛ درهم کوفتن ساقه و سنبله و جدا کردن کاه از دانه.

اقرأ أكثر
معنی خرد و خاکشی کردن | لغت‌نامه دهخدا

معنی واژهٔ خرد و خاکشی کردن در لغت‌نامه دهخدا به فارسی، انگلیسی و عربی از واژه‌یاب ... لغت‌نامه دهخدا:: فرهنگ فارسی ... این جست‌وجو را در فرهنگ‌های دیگر انجام دهید.

اقرأ أكثر
معنی تمیز | لغت‌نامه دهخدا | واژه‌یاب

وی را خرد و تمیز و بصیرت و رویت است . ... بازشناختن . جدا کردن . برتری دادن چیزی رابر چیزی . (فرهنگ فارسی معین ). ... 1 و در زمان سلف انبیاء کذبه و ارواح شریره بسیاری در کلیسا یافت می شدند و بسیاران (کذا ...

اقرأ أكثر
رد کردن

سلیم. رد کردن: برگشتن به بنیاد چیزی. قبول نکردن. نفی. رد کردن در حل جدول واو میشه. در فلسفه و جهان بینی بیشتر کاربرد ( ردّ کردن ) این است: رَدّ و رادّ و مردود: وازدن و وازننده و وازده. رَدّ و رادّ و ...

اقرأ أكثر
معنی ناسپاسی کردن | لغت‌نامه دهخدا

معنی واژهٔ ناسپاسی کردن در لغت‌نامه دهخدا به فارسی، انگلیسی و عربی از واژه‌یاب 0 یک واژه بنویسید جست‌وجو در همهٔ واژه‌نامه‌ها

اقرأ أكثر
خرد کا معنیٰ اور مطلب – اردو لغت | فرہنگِ آصفیہ – اردو گاہ

خرد کا معنیٰ کیا ہے؟ اردو زبان کی مشہور لغت فرہنگِ آصفیہ سے جانیے۔ 45000 سے زائد الفاظ و تراکیب کا مفہوم اور مطلب آن لائن دیکھیے۔

اقرأ أكثر
اردو لغت – اردو، ہندی اور انگریزی میں لفظوں کے معنی | ریختہ ڈکشنری

ریختہ لغت میں لفظوں کے معنی اردو، ہندی اور انگریزی زبان میں دیکھے جا سکتے ہیں۔ لفظوں کے ساتھ ان کا تلفظ، استعمال کی مثالیں، مترادفات اور متنوع لسانی خصوصیات بھی موجود ہیں۔

اقرأ أكثر
معنی چرچر کردن | لغت‌نامه دهخدا

معنی واژهٔ چرچر کردن در لغت‌نامه دهخدا به فارسی، انگلیسی و عربی از واژه‌یاب 0 یک واژه بنویسید جست‌وجو در همهٔ واژه‌نامه‌ها

اقرأ أكثر
معنی خرد | واژه‌یاب

خرد لغت‌نامه دهخدا. خرد. [ خ ُ ] (ص ) کوچک که در مقابل بزرگ است . (از برهان قاطع). ضد بزرگ . (از غیاث اللغات ) (از انجمن آرای ناصری ) (از آنندراج ). صغیر. صُغار. (بحر الجواهر). کوچک . کم جثه . (از ناظم الاطباء).

اقرأ أكثر
دیکشنری فارسی به فارسی

فرهنگ لغت فارسی. فرهنگ واژگان، فرهنگ لغت، واژه نامه، لغت نامه، فرهنگ یا فرهنگنامه کتابی است که در آن معانی واژه های یک زبان معین با توضیحات مربوط به ریشه شان، تلفظ شان، یا اطلاعات دیگر مربوط به آنها به ترتیب حروف الفبای ...

اقرأ أكثر
خرد شدن

خرد شدن، کم کردن، ضعیف کردن، سست کردن، راحت کردن، شل کردن، لینت دادن، تمدد اعصاب کردن fall away (فعل) خرد شدن، فروکش کردن

اقرأ أكثر
معنی بلغور کردن | لغت‌نامه دهخدا | واژه‌یاب

بغلط ادا کردن در زبان قومی . با زبان قومی خشن و نادان سخن گفتن . شکسته و نامفهوم سخن گفتن . زبانی را شکسته و غلط و نارسا تکلم کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). بلغور کردن . [ ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ساختن ...

اقرأ أكثر
معنی خرد کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع

معنی خرد کردن در دهخدا, معنی خرد کردن در فرهنگ معین, خرد کردن در حل جدول, مترادف و متضاد خرد کردن ... لغت نامه دهخدا خرد کردن. [خ ُ ک َ دَ] (مص مرکب) بقسمتهای ریزه ریزه شکستن. به اجزاء کوچک شکستن.

اقرأ أكثر